ناپدری خاله سكسى در آشپزخانه داد
سبزه کوچک در شورت های رنگارنگ بر روی نیمکت نشسته بود و منتظر یک عشق بزرگ بود. ناگهان یک قوی سیاه وارد اتاق که کمک خاله سكسى زشت دختر او را بکشد ابزار عظیم را از شلوار خود را به یک کمی دست و پا چلفتی بلوک طولانی به در خورد و سپس انرژی پمپ فاحشه به روده. برای ترک یک هدیه گرانبها ، پسر سیاه روی الکسا الکسا گری پا گذاشت و دختر کوچولو را با کرم مغذی از تخم مرغ هایش آغشته کرد.