لیسید یک خاله ولما دوست, گربه کردم و نوازش در بورس
ورزش نشسته بود روی تخت و ئی تکان دادن جوانان خود را در شریک زندگی خود را به این امید که خاله ولما امروز او را فراموش نشدنی ، در واقع ، پسر دختر جوان را خیلی دوست داشت که او به سرعت به خود رسیده بود ، پای او را برداشته و خود را دمار از روزگارمان درآورد.